مراد از کردستان دعوت به رواندرمانی گروهی و نظردهی جمعی
زیبا جان سلام من خودم زن دارم اما 17 سال پیش زنم بیمار شده بود ونمی توانستم نزدیکی کنم این امر باعث شد با زن دوم عموم روی هم بریزیم آن هم به خاطر اینکه عموم اعتیاد داشت 4 سال باهم بودیم همه جوره سکس داشتیم چند سال بین ما جدایی افتاد دوباره 6 سال است باهمیم ناگفته نماند زن عمو ازعموم20 سال واز من هم 8سال کوچک تر است حتی عموم اجازه می ده زنش را به مسافرت چند روزه ببرم شمال یا شهرهای دیگر می گه من به شما اطمینان دارم در حال حاضر 10 روزی است به سراغش نرفتم دارم دیوانه می شوم او من دوست داره من هم اونو دوست دارم فقط دیگر می ترسم حقیقت اش را بخواهی دوست دارم از اون جدا شوم اما نمی توانم می ترسم گندش درآید آبرو اجتماعی ام برود چه راه حلی برای من داری لطفا بدون پاسخ نگذارید متشکرم
جواب زیبا ناوک: مراد! مرگ یک بار شیون یک بار! همانطور که از تمام مشاوره های من مشخص است اساس آنها روی عدم رازداری است و با تاکید بر این امر که از مهم ترین شاخص های سلامتی روانی بیان احساسات و دفاع از عملکردها و تقبل پیامدهای رفتارهایمان می باشد.
بنا بر این اصول مراد! تو باید با زن عمویت صحبت کنی که می خواهی تمامی این ماجرا را با نزدیکانت در میان بگذاری. از همسر خودت گرفته تا عمویت تا دیگران! چه این رابطه را ادامه بدهی چه تمام کنی. می فهمم که این کار به نظر بسیار سخت و خطرناک و محال می آید اما مطمئن باش اگر با صداقت و دل صاف جلو بروی همه غیرممکن ها برایت ممکن خواهد شد.
و راه چاره دیگری برای تو نیست جز اینکه همه جانبه آبرویت برود و تو رسوای رسوای شوی تا به رهائی و آرامش واقعی برسی. راهی که رسوائی ها و آبروریزی های آن کمتر از پروسه سیر و سلوک شیخ صنعان نخواهد بود.
البته تقبل این مسئولیت دل و جرات فراوانی می خواهد اما برای کاری که تو در تمام این سالهای زندگی ات کردی تاوان هم باید بدهی. البته تاوان نه برای نفس رابطه جنسی ات با زن عمویت بلکه برای نقش معتمد و درستکاری که بازی کردی و با این پنهان کاری و شخصیت دوگانه هم خودت و هم نزدیکانت را تحقیر کردی.
این راه سخت لازمه و ضرورت رسیدن تو به یک آرامش درونی و رهائی است وگرنه می توانی بسان میلیونها نفر دیگر راه دروغ و ریا و تظاهر را پیشه کنی که تن لشی را زنده نگه داری و روانی را برای همیشه آلوده! همین و بس!
حال به کدامین سفر با من حاضری؟
آیا با من همراه می شوی در راه عدم راز داری ها؟ به سان حلاج؟
به آغوش بی آبرویی ها، بد نام شدن ها، رسوا شدن ها رفتن، به سان شیخ صنعان؟
و همه چیز را از دست دادن و پشت سر را ندیدن، و شاید فنا شدن، فنا شدن؟
آیا همرهی برای فنا شدنی که تولد ققنوس را وعده می دهد؟
آیا همرهی؟ جوابم بده!
زیبا جان سلام من خودم زن دارم اما 17 سال پیش زنم بیمار شده بود ونمی توانستم نزدیکی کنم این امر باعث شد با زن دوم عموم روی هم بریزیم آن هم به خاطر اینکه عموم اعتیاد داشت 4 سال باهم بودیم همه جوره سکس داشتیم چند سال بین ما جدایی افتاد دوباره 6 سال است باهمیم ناگفته نماند زن عمو ازعموم20 سال واز من هم 8سال کوچک تر است حتی عموم اجازه می ده زنش را به مسافرت چند روزه ببرم شمال یا شهرهای دیگر می گه من به شما اطمینان دارم در حال حاضر 10 روزی است به سراغش نرفتم دارم دیوانه می شوم او من دوست داره من هم اونو دوست دارم فقط دیگر می ترسم حقیقت اش را بخواهی دوست دارم از اون جدا شوم اما نمی توانم می ترسم گندش درآید آبرو اجتماعی ام برود چه راه حلی برای من داری لطفا بدون پاسخ نگذارید متشکرم
جواب زیبا ناوک: مراد! مرگ یک بار شیون یک بار! همانطور که از تمام مشاوره های من مشخص است اساس آنها روی عدم رازداری است و با تاکید بر این امر که از مهم ترین شاخص های سلامتی روانی بیان احساسات و دفاع از عملکردها و تقبل پیامدهای رفتارهایمان می باشد.
بنا بر این اصول مراد! تو باید با زن عمویت صحبت کنی که می خواهی تمامی این ماجرا را با نزدیکانت در میان بگذاری. از همسر خودت گرفته تا عمویت تا دیگران! چه این رابطه را ادامه بدهی چه تمام کنی. می فهمم که این کار به نظر بسیار سخت و خطرناک و محال می آید اما مطمئن باش اگر با صداقت و دل صاف جلو بروی همه غیرممکن ها برایت ممکن خواهد شد.
و راه چاره دیگری برای تو نیست جز اینکه همه جانبه آبرویت برود و تو رسوای رسوای شوی تا به رهائی و آرامش واقعی برسی. راهی که رسوائی ها و آبروریزی های آن کمتر از پروسه سیر و سلوک شیخ صنعان نخواهد بود.
البته تقبل این مسئولیت دل و جرات فراوانی می خواهد اما برای کاری که تو در تمام این سالهای زندگی ات کردی تاوان هم باید بدهی. البته تاوان نه برای نفس رابطه جنسی ات با زن عمویت بلکه برای نقش معتمد و درستکاری که بازی کردی و با این پنهان کاری و شخصیت دوگانه هم خودت و هم نزدیکانت را تحقیر کردی.
این راه سخت لازمه و ضرورت رسیدن تو به یک آرامش درونی و رهائی است وگرنه می توانی بسان میلیونها نفر دیگر راه دروغ و ریا و تظاهر را پیشه کنی که تن لشی را زنده نگه داری و روانی را برای همیشه آلوده! همین و بس!
حال به کدامین سفر با من حاضری؟
آیا با من همراه می شوی در راه عدم راز داری ها؟ به سان حلاج؟
به آغوش بی آبرویی ها، بد نام شدن ها، رسوا شدن ها رفتن، به سان شیخ صنعان؟
و همه چیز را از دست دادن و پشت سر را ندیدن، و شاید فنا شدن، فنا شدن؟
آیا همرهی برای فنا شدنی که تولد ققنوس را وعده می دهد؟
آیا همرهی؟ جوابم بده!
برگی از کتاب عادتی؟! عادتی؟! عادتی؟!
0 دیدگاه:
Post a Comment