Wednesday, February 18, 2015
10 سال پیش اوایل ورودم به آلمان در یک فضای بازتر به همراه تغییراتی که در روحیات من ایجاد شده بود، دوست داشتم که در آن تنهائی خودم و آن کشور غریب دوستانی از زن و مرد پیدا کنم
ولی تا می خواستم به مردانی البته نه فقط ایرانی نزدیک شوم بعضی که همسر یا دوست دختر داشتند به نوعی زود با جملاتی مثل ” ببخشید من زن دارم” ” من دوست دختر دارم” یا برجسته کردن زن و بچه داشتن راه ورود را به دایره دوستی شان می بستند. انگار که چشم شان از جنس مخالف ترسیده بود و زود این عکس العمل ها را نشان می دادند که مبادا با این دوستی احساسی ایجاد شود و وای وای! خیانتی صورت می گیرد.

آخ آخ که چقدر ناراحت می شدم! زهر مار که زن یا دوست دختر دارید!! آخر نه به باری بود نه به دار! و تازه می خواستیم یک سلام و علیکی یا یک دوستی ساده ای را بنا بگذاریم ولی همان جا کوفت مان می شد و نیامده احساس مان در نطفه خفه می شد!
و اگر مردی با زنی همراه می بود احساس ناامنی و ترس وجودمان را فرا می گرفت که مبادا این مرد در تملک کس دیگری باشد! و امثال این تحجرات و ناهنجاری ها که محصول سیستم بیمار ما بودند.
آنقدر این رفتارها مرا عصبانی و آزرده می کرد که به مرور از هر ازدواج و پای بندی و تعهدی متنفر می شدم! و کم کم از مردهای باصطلاح پاک و اخلاقی و سر بزیر و متعهد به زن و همسر زده شده و حالم بهم می خورد، تا به جائی که سالهاست دیگر مردان زن باز و هوسباز و تنوع طلب و هرچی که شاید بسیاری آنها را ضد ارزش بدانند خوشایند من هستند و دوست دارم که حتی مرد من جلوی من با زنها لاس بزند و عیاشی بکند و همه زنها هم در حضور من راحت راحت با او باشند. حال این را غیرعادی و آنرمال می خوانید آزادید!
در طول زندگی ام نیز هیچ مردی با من نبوده که من او را در روابطش با زنهای دیگر محدودش کرده باشم. همه همیشه در رابطه با من آزاد بودند. چرا که دلم نمی خواست درد و رنجی که من از این نوع برخوردها خودم متحمل شده بودم دیگران در روابط من آن احساس ناراحت کننده را پیدا کنند. بویژه بعد از آنکه به تناقض و بعد هم به نفی ازدواج رسیده بودم.
برای همین وقتی مردی سراغ من می آمد و می خواست بداند که آیا همسر یا دوست پسری دارم یا به عبارت عامیانه متعلق به کسی هستم فوری می گفتم که “من زنی آزادم ” و وقتی از دوست پسرم یا همراه زندگی ام می پرسیدند می گفتم:« هیچ دوستی از من مانعی برای حضور فرد جدیدی در زندگی من نیست و هیچ فرد جدیدی هم جایگزین قبلی نیست.»
و در ادامه می گفتم:« این نوع سوالات شما هم ناشی از این سیستم و قید وبندهای القائی جامعه ما هستند و با این پرسش ها شما مهر و تائیدی بر آن قراردادها می زنید! ول کنید دیگه اینها را که کی زن یا مرد یا دوست دختر یا دوست پسر داره یا نداره!!! حالا من دوست یا همراه زندگی داشته باشم یا حتی فرزندی، چه موانعی برای ایجاد روابط جدیدند؟!»
البته برای شناخت و اطلاع از وضعیت زندگی همدیگر مانعی نیست ولی این سوال و جوابها را تعیین کننده خواندن برای تداوم ارتباط یا قطع آن مورد اننقاد من است.
با این نقطه نظرات سعی می کردم که تمام روابطم از زن و مرد وحتی بچه ها احساس امنیت و آزادی در رویاروئی با روابط جدید من کنند و هیچ یک نه تنها حضور آن دیگری را مانعی برای خود ندیده بلکه تکمیل کننده و ارتقا دهنده روابط خود محسوب دارند.
برای همین دوباره بعد از خواندن ایمیل مهدی این احساس ناخوشایند در من ایجاد شد که او باز از ابتدا حد و مرزهای خود را به نوعی نشان می دهد که مبادا ما روی مهدی سرمایه گذاری احساسی کنیم.
غافل از آنکه آنچه باید پیش بیاید خواهد آمد و تمامی اراده ها و اختیارهای ما انسانها در برابر نیروی قانونمند عشق و محبت در این جهان و چرخ تکامل اجتماعی و طبیعی آن خواه و ناخواه شکسته خواهد شد و همه ما در حرکتی زیبا به سوی یکی شدن و عشقبازی جمعی پیش خواهیم رفت، همان بهشتی که منتظر آن هستیم!
1387.7.27 از مجموعه مقالات اجتماعی زیبا ناوک

0 دیدگاه:

Post a Comment

رهنمودهای زیبا ناوک

تماس با زیبا ناوک

zibanawak1@gmail.com 00491795737383

فیسبوک

آمار بازدیدکننده ها