کاظم 22 ساله اهل بهبهان در باره لذت جنسی از طریق کون حرفهای زیادی شنیده بود از چگونگی ارضای جنسی هم جنس گرایان، گی ها و لزبی ها گرفته تا انواع خودارضائی ها و …. از دوجنسی هائی که اصلی ترین کانال لذت جنسی شان کون شان می باشد.. از گی هائی که حاضرند کلی پول خرج کنند تا کسی آنها را بکند… از دخترانی که برای حفظ بکارت خود، از کون ارتباط جنسی برقرار می کنند…. خلاصه کون، کون، کون و انواع لذت های جنسی از طریق کون فیلم سینمائی روزانه و فکر و دنیای ذهنی کاظم شده بود و این فیلم های ذهنی و فانتزی های مختلف هر روز بیش از پیش کاظم را وسوسه این تجربه جنسی می کردند.
اما در این محیط اجتماعی بسته بهبهان و با خانواده مذهبی که کاظم داشت مگر حتی جرات سخن گفتن از این مسائل بود چه برسد به اینکه این افکار او به یک تجربه عینی هم بدل شود.
در آن محیط محدود و پرخفقان برای کاظم هم هیچ امکان یا ابزارهای مخصوص این لذت های جنسی مانند انواع دیلدوهای مختلف هم در دسترس نبود که حتی او بتواند مخفیانه آنها را تهیه کند تا که شاید پاسخگوی صحیح و بهداشتی این نیاز روحی و روانی او گردد.
از اینرو یک روز کاظم تحت فشار این وسوسه ها و کنجکاوی درونی تصمیم می گیرد که با یک میله پلاستیکی T تمیزکننده راهروها این حس و نیازش را ارضاء نماید.
او قسمت پائین این وسیله T مانند را از میله اش جدا می کند و از قسمت گرد این میله یک متری، کاظم سعی می کند آن را وارد مقعدش کند اما مگر این کار به این راحتی ممکن بود؟ و… بلندی این میله بخصوص در آن محوطه کوچک حمام مانعی برای این عمل و تجربه او می شد!
در همین تقلا و کوشش پرزحمت، ناگهان پای کاظم لیز خورده و این میله پلاستیکی زبر و خشن به طرز فجیع و دردناکی وارد مقعد کاظم می شود و روده ها و شکم و ناحیه گوارش او را بشدت مجروح می سازد بطوری که کاظم از شدت درد و زخم بی حال و بیهوش بر کف حمام می افتد.
پدر و مادر کاظم که با جیغ و داد کاظم و سرو صدای ایجاد شده به سمت حمام دویده بودند با مشاهده این صحنه دردناک و وحشتناک سریعا کاظم را به بیمارستان می رسانند اما دردهای شدید جسمی برای کاظم که حتی فاصله خود را تا مرگ نیز زیاد نمی دید یک طرف قضیه بودند و دردهای عمیق و کشنده روحی و شرم و خجالت و عذاب الیم درونی او صد چندان قویتر، آن چنان که کاظم حتی بعد از سالها نیز قادر به بازگوئی و سخن گفتن در آن باره نشده است.
باری بعد از کلی درد و رنج های بسیار برای درمان کاظم و از این بیمارستان به آن بیمارستان بردن ها، نهایتا او در شیراز تحت عمل جراحی یک پزشک خبره قرار می گیرد که علیرغم سکوت کاظم و شرح حال دادن های غلط خانواده او، به اصل ماجرا پی برده بود.
کاظم جوان بلاخره بعد از سه ماه بستری در بیمارستان شیراز مرخص می شود ولی با دلی پراز درد و رنج و اندوه فراوان که مثل یک غده سرطانی بر وجود او سنگینی می کرد. دردی که حتی از آن با کسی سخنی نمی توانست بگوید حتی با نزدیک ترین افراد زندگی اش و چه سخت بود بود بر او تحمل این سنگینی و درد!
تا روزی که کاظم سالها بعد با زیبا ناوک این درد خود را تقسیم می کند و بخشی از این بار سنگین و نیشتر زخم خود را با بازگوئی آن به زیبا انتقال می دهد.
به امید روزی که پرده ها و سایه های سنگین تعصبات و جهالت ها از سرزمین روح و روان ما انسانها دور شوند.
23.8.2012 زیبا ناوک
0 دیدگاه:
Post a Comment